کارورزی 3 (روایت پژوهی)
کارورزی 3 (روایت پژوهی)
فرمت فایل : word
تعداد صفحات فایل : 10 صفحه
مختصری از شرح
روز یکشنبه مورخه94.8.16 با یک دنیا امید وآرزو و سرشار از هیجانی نگفته، همراه با احساسی جدیداز جنس معلمی ،بایکی از دوستانم به مدرسه امام حسن واقع در انتهای خیابان عباسی رفتم.
با ورود به مدرسه و دیدن بچه ها ،انگیزه ای دوچندان به من داده شد و همچنین بچه ها با دیدنمان ،توجهشان به ما جلب شد ومدیر ومعاون آموزشگاه به استقبالمان آمدند و خوش آمد گویی گفتند و ما را به معلم راهنما معرفی نمودند . معلم راهنمای من ،آقای ثابت بود وبعد از آشنایی، با هم به کلاس پایه هشتم رفتیم .باورود به کلاس به معلم و بنده ، ادای احترام نمودند وجهت احترام برپا خاستند .بعدازمعرفی من به کلاس توسط معلم ،آقای عظیمی ازمن خواستند تا خود را بیشتر معرفی کنم که این شد اولین ارتباط بنده با دانش آموزان 0معلم و سکوتی همراه با شادابی در کلاس درس موقع تدریس جالب توجه بود اما در عین حال به محض سـوال ،کلاس گویی منفجر می شد وهیاهوو انگیزه بچه ها ستودنی بود .آن روزقرار بود آقای عظیمی ازدانش آموزان امتحان بگیرد ،موقع امتحان ،یکی از آنها تقلب میکرد که من تقلبش را گرفتم وبعد از امتحان با وی صحبت کردم و به او گفتم که تو دانش آموز زرنگی هستی واز تو بعید است که تقلب کنی ،باید استعداد وتوانایی خودت را نشان بدهی واز آنها خوب استفاده کنی ،با تشویق وی ودادن روحیه واعتماد به نفس به او،دیگر چنین رفتاری ازآن دانش آموز سر نزد وندیدم .
و در پایان با خوردن زنگ ،گویی کلاس منفجر گشته وهمه با همهمه فراوان و زور و فشار از درب کلاس و مدرسه می رفتند تا به آغوش خانواده باز گردند0واین پایان اولین روز تحصیلی من به عنوان یک کارورز در سال94 بود و من به این نتیجه رسیدم که با تشویق بچه ها ودادن روحیه واعتماد سازی وخود باوری در آنها میتوانیم استعداد آنها را در هر زمینه ای کشف وسبب شکوفایی ونهایتا موفقیتشان در هر مرحله از زندگانی بشویم.